رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

دندون جدید مبارک

پسر ماه روی من دندون جدیدت مبارک دندون نیش سمت چپ دیروز درخشان شد داشتی با اون صورت جذابت می خندیدی که یک هو دیدم لثت سفید شده نزاشتی کامل ببینم شک کردم به خاطر همین صبر کردم تا خوابیدی و دندونت و لمس کردم ای جوووووووووووووووونم چند روزی بود که لثت سفید شده بود و تب داشتی حدس میزدم که دندون جدیدی توی  راه باشه دندون نیش سمت راستت هم فکر کنم امروزو فردا در بیاد چون لثت کاملا سفید شده و از بیقراری هات معلومه که دندون جدید دیگه ای توی راهه از جیغ های یک هویی شبونت و تب زیاد و کم غذا خوردنت مشخصه که دندون درد داری الهی بمیرم برات .کی راحت میشی از این دندون ها از حرکت جدیدت بگم زمانیکه پیاده جایی میریم دستم و...
26 ارديبهشت 1393

بابا جونم تولدت مبارک

   22   اردیبهشت تولد بهترین و قشنگ ترین و دوست داشتنی ترین بابای دنیا مبارک هم چنین روز پدرو به مهربون ترین باباب دنیا تبریک میگم امسال تولدبابا جون مصادف شده با روزپدرکه تاریخ خیلی قشنگیه و روز خوش یمن فردا یکی از بهترین روزهای من و مامانمه چون یک عالمه سورپرایز برای بابا داریم که یک چیزهاییش و امشب متوجه شد بابا جونی به زبون خودم میگم که شما هیچ چیزی کم نداری برای همه چیزمن بودن .ای فرشته ی زمینی تولدت هزارن بار مبارک همراه بارهزاران بوس از طرف رادین   و اینکه روز پدر و به بابا جونی خودم تبریک میگم ان شالله که سالیان سال خدا تن سالم و عمر با عزت نصیبت کنه و سایت همیشه بالای سر من...
22 ارديبهشت 1393

بیماری چشمی

اووووووووووووووووووووف 2 روز نبودیما چه ارتقایی پیدا کرده اینجا باریک الله خیلی زیبا شده باز هم نبود ما بی علت نبود پسر قشنگ من هفته  پیش یه بیماری عفونتی چشمی گرفتی که 2 روز گرفتارش بودی یک دفعه شروع شد زمانی که بردمت حمام چشم راستت قرمز شد گفتم شاید از حمام و شامپو باشه رفته باشه توی چشمت ولی بعد ازحمام  رفته رفته چشمت قرمزتر شد و کوچیک تر طوری که از ساعت 6 تا 8 شب یه چشمت کوچیک و کاسه ی خون بود ولی اون یکی چشمت نه خلاصه که با بابا جونی بردیمت دکتر .که نگو وااااااااااای چه معاینه ی بدی بود تا به حال اینطور نشده بودی ترسیده بودی از این دستگاه های معاینه ی چشم طوری بود که من و بابا  نمی تونستیم نگهت داریم تا ...
18 ارديبهشت 1393

میگذرد

پسرکم همون طوری که از عنوان معلومه می گذرد همچنان می گذرد گاهی آروم و گاهی هم پرتلاطم با وجود ماه پسری مثل شما پر هیاهو می گذره سکوت برای من زمانی معنا داره که شما توی خواب نازی و همه جای خونمون و سکوت بر میداره که اصلا عادت نکردیم به این وضعیت اما چه کنیم به خاطر خواب رویایی و شیرین پسرم باید سکوت باشه که راحت بخوابه ماهگردت هم مبارک با 3 روز تاخیر چه کنم که سرم خیلی شلوغه هنوز که هنوزه با دید و بازدیدهای عید میگذره تمومی نداره که شب ها هم اینقدر کوتاه شده که زمانیکه شام می خوریم سریع ساعت 12 میشه دیگه مثل زمستون وقت اضافه نمیاریم به خاطر همین شمارو باید بخوابونم خواب شما ...
9 ارديبهشت 1393

احوالات ما

و اما از احوالاتمون بگم توی این چند وقته ماشالله 1000000000000000000 ماشالله برای خودت بزرگ شدی مردی  شدی دیگه برای خودت بازی می کنی مهمونی که میریم اگر بچه داشته باشن دیگه مامان نمی شناسی اگر نه که برای خودت بازی می کنی تا یاد من بیافتی هر جایی هم میریم اگر جارو برقیشون جلوی چشم باشه دیگه ول کن معامله نیستی تا آخر با همون بازی می کنی ا لبته اگر در اختیارت قرار بدن عید دیدنی هر جا که میرفتیم دیگه میدونستی جای جارو برقی ها گذاشت مستقیم میرفتی توی اتاق یا توی آشپزخونه سراغ ماشین لباس شویی برای خودت کد بانویی شدی هاااااااااااااااااا 2 تا جارو برقیمون و دم عیدی با هم سوزوندی و...
3 ارديبهشت 1393

قم نوروز 93

این هم توی راه برگشتمونه که قم  برای استرحت موندیم و نهار خوردیم و از لحظه ها هم استفاده کردم برای عکس .کلا شده بودم خانم دوربینی هفت سین هایی که سر راهمون بود و شکار کردیم غیر از چند تا دونه که اون هم بد جایی بود وسط میدون اصلی شهر بود و پر از ماشین از این آدمک های هفت سین میترسیدی خداییش ترسناک بودن من میترسیدم چه برسه به شما نی نی ها قربونت برم من که از ترست چسبیدی به بابا ببخشید پسرم من خیلی سعی کردم که عکسات خالی از آدم باشه ولی چه کنم که شلوغ بود و همه برای عکس اومده بودن این هم از نمای بالا این هم یه پدر و پسر دوست داشتنی که دارن توی محوطه ی چمن بازی م...
2 ارديبهشت 1393

اصفهان93

این هم چند تا دونه عکس از شهر اصفهان زاینده رود بی آب سی و سه پل سقف مسجد شیخ لطف الله چهلستون این هم سفره ی هفت سیبن داخل چهلستون از بس که شلوغ بود نمیشد با اشما عکس بگیریم هوای داخلش هم وحشتناک آلوده بود ...
2 ارديبهشت 1393

روز دوم سال 1393

روز دوم هم تصمیم بر این بود که بریم اصفهان امسال برنامه ریزیش با من بود الحق که خیلی هم خوش گذشت این و من نمیگم همسفر هامون میگن خیلی خوش گذشت و غیر از 3 روز دیگه هیچ روزیش و خونه نبودیم اون 3 روز هم مهمون از قبل زنگ زده بود که می خواهیم بیاییم وگر نه اون هم خونه نبودیم خب چون عکسات زیاده سعی کردم روی عکس برات توضیح بدم که حوصله رو سر نبره عکسای شما نه ها حرفای من و می گم حوصله رو سر نبره صبح روز حرکتمون داخل ماشین رادین در حال خوردن ماشین اینقدر با عینک بابا بازی کردی که آخر سر دستش و شکوندی بین راه و استراحت نیم ساعته ی بابا یه رنگین کمون زیبا داش...
2 ارديبهشت 1393

روز اول سال نو 1393

تا اونجایی که مامان بتونه خاطرات سال نو رو برات مینوسم هر چی موند باقیش بمونه برای بعد سال نو امسال خیلی سال قشنگی بود مثل پارسال جمع 3 نفرمون خیلی شیرین بود با این تفاوت که شما پارسال لحظه ی تحویل سال خواب بودی اما امسال بیدار بودی و از در و دیوار بالا میرفتی سال نو خونه بودیم و بعد از اون شام خوردیم و یک ساعت بعدش سه تایی رفتیم بیرون آخ که نمیدونی چه مزه ای داد تهران خلوت بدون سرو صدا و ترافیک خیلی خوش گذشت کاش همیشه اینقدر خلوت بود تهران. همه می گفتن که تهران عیدا دیدن داره چون خلوته باورم نمیشدولی امسال باور م شد که واقعا دیدنیه میتونی نفس بکشی تصمیم گرفتم که ان شاالله از ...
2 ارديبهشت 1393

روز مادر

سلام نانازم وای که چه قدر من دیر به دیر میام اون هم همش تقصیر شماست که اصلا نمیزاری من تکون بخورم بعد که بزرگ تر شدی و اومدی وبت نگی چرا مامان اینقدر دیر به دیر میومد و برام پست میزاشتاااااااااااااااااااااااااا همش مقصر اصلیش خودتی که نمیزاری پا از رو پا بردارم اصلا ناراحت نیستما عشق می کنم که همه ی زندگی من شده شما همه ی وقت من شده شما ولی خب یک کمی هم حق بده دیگه من هم برای خودم یه دنیای کوچیک در کنار بزرگی دنیای پسرم دارم دیگه نمونش همین کلبه ی قشنگته که دیر به دیر آپ میشه مثل قدیم نیست که لحظه به لحظه پست بزرام شده ماهی یه بار شاید هم 2 بار سعی می کنم بیشترش...
2 ارديبهشت 1393
1